ماندگاری برخی حرکت ها در تاریخ می تواند دلایلی داشته باشد، از جمله دلایل موثر در جاودانگی یک حرکت، چه حرکت هدایت کننده و چه حرکت گمراه کننده، به جا بودن و طبق مقتضیات زمان خود بودن است. گاهی یک حرکت در طول تاریخ یک جامعه را به انحراف می کشاند و گاهی یک حرکت یک نسل بلکه بشریت را هدایت می کند. حرکت مردمان مختلف در طول زمانهای دور و نزدیک همین گونه بوده است. حرکت های انقلابی گاهی مسیر یک جامعه را صد و هشتاد درجه تغییر می دهد. که اگر این حرکت در آن زمان نباشد شاید جامعه دیگر روی خوشبختی را نخواهد دید و برای همیشه ننگ غفلت بر پیشانی آن جامعه خودنمایی کند. نام زهیر و وهب و حبیب را که شنیده ای . کسانی بودند که در آن روزگار محو و مه آلود فتنها مسیر را پیدا کردند و به یاری امام شان شنافتند. یعنی فرزند زمان خود بودند.در آن روزگاری که مردم از ترس جان و مال خود امام زمانشان را تنها گذاشتند ، در آن روزگاری که مردم آل پیامبر را خارج از دین می خوانند، در آن روزگاری که لبان قاری بالای نیزه با خیزران پاسخ داده می شود، در آن کاخ و در آن روزگار زنی والا که دلش مهمانسرای داغهای مکرر است لب به سخن می گشاید، وقتی تارهای صوتی اش فاطمه وار لب باز می کند تکلیف مشخص می شود، از آن روز به بعد بود که بر شیعه خفتن حرام، ، گریه مکروه، و عمیق دیدن واجب عینی شد. به تاریخ زن آبرو می دهد وقتی فرهنگ صبر را به ما می آموزد و در صبر جز زیبایی نمی بیند. بله همین حرکت است که تکلیف حق را روشن می کند و حرکت را جاودانه می کند و نام حماسی اش تا ابد بر جبهه نورانی کربلا می درخشد. این حرکتی است که مسیر جامعه بلکه نسل و بشریت را تغییر می دهد.
شهادت سید الشهداء در دوره نسل سوم نهضت پیامبر اتفاق افتاد، جوانانی وارد جامعه شده بودند که حلاوت تعالیم چشم در چشم پیامبر را نچشیده و بدر و احد و خیبر و خندق را ندیده بودند و تنها آوازه رزم و چنگ را از پدرانشان شنیده بودند. حال در زمان خودشان، نسل سومی ها می دیدند که اصحاب پیامبر با یکدیگر درگیر بودند و همگی از اسلام و قرآن و دین دم می زدند. تشخیص برای اینان به واقع مشکل بود که آیا علی(ع) و حسن(ع) و حسین(ع) حق می گویند یا آن آقایانی که با اینان درگیرند؟ نکته اینجاست که این نسل سوم در هر دو جبهه حضور داشتند هم جبهه حق و هم جبهه باطل.
در واقع بر چشمهای نسل سومی ها سردرگمی نمایان بود، و انتخاب راه برایشان سخت بود با اینکه پیامبر راه را مشخص کرده بود و برای آنکه معلوم باشدکه جنگ حسین و یزید جنگ اسلام و کفر است از دهه ها قبل تکلیف را روشن نمودند. اما امان از غفلت که این غفلت چه میکند؛ سر پسر پیامبر را، سر امام زمان را بالای نیزه می برد.
در واقع هیج مردمکی نبود که از نگاه تعقل به مسئله بنگرد و با نگاه تیزبین تکلیف حق را پیش بینی کند.
روزگار ما نیز قصه اش همین است، همه از خوبی و عدالت و دین حرف می زنند اما به واقع مشخص نیست که کدام دین و کدام عدالت به چه مفهومی درست است؟ روزگاری بود که همه چیز یک دست و معلوم بود اما امروز ما فرزندان نسل سوم انقلاب، گاهی چنان دچار سردرگمی می شویم که به راستی تشخیص برایمان سخت می شود. اگر کمی هم چاشنی غفلت به این تشخیص دشوار ضمیمه گردد کار دو چندان سخت می شود. سختی کار تشخیص در محیطی که فتنه آن را مه آلود کرده حرف کمی نیست؛ غفلتی است که انسان را به سقوط و انحطاط می کشاند.
به راستی در این فضای مه آلود، فرزند زمان خویش بودن به چه معناست؟ برخی معناکردن ها سخت است و باید اندیشید. جستجو کرد و اندیشید....
در سرتاسر تاریخ که نگاه می کنیم انسانها در هر زمان و در هر شرایطی در میدان بلا بوده اند. میدان بلایی که وسیله آزمایش آنها بود. در واقع صحرای کربلا یا به قولی میدان بلا در سرتاسر تاریخ و در زمان ما نیز وسعت دارد و کار به یک "یا لیتنی کنت معک" ختم نمی شود. میدان بلایی که وسعتش زمانه ما را نیز فرا گرفته است، میدانی است که باید خود را در آن خوب بنگری؛ ببینی که تو را نیز ما مرگ اینچنین انسی هست یا نه که مرگ در نظرت احلی من العسل باشد.
این میدان بلا، میدان تنگی است. میدانی است که ماندن در آن مردانگی می خواهد، ماندن در آن بریدن از همه چیز می خواهد، رها بودن را می طلبد. ماندن دراین میدان تعقلی می خواهد که در لحظات حساس درست انتخاب کند و راه درست را به تو نشان دهد. راهی که تو را سعادتمند نماید.
ضحاک بن عبدالله مشرقی را که می شناسی؛ صبح تا ظهر را در رکاب امام شمشیر زد اما عصر عاشورا از جبهه حق گریخت. خوف فرزند شک است و شک زاییده کفر، و این سه یعنی خوف و شک و شرک راهزنان طریق حق اند. که اگر با مرگ انس نگیری خوف راه تو را آنچنان خواهد زد که امام را در صحرای بلا رها خواهی کرد.
دوستان شتاب کنید قافله فرج در راه است؛ می گویند گناهکاران را نمی پذیرند. آری گناهکاران را در این قافله جایی نیست اما پشیمانان را می پذیرند. در رکاب حسین، پشیمانان را جایی هست اما برای غافلان نه! هرکه غافل ماند و یا خود را به خواب غفلت زد از این کاروان جا ماند و امامش را تنها گذاشت.
می اندیشم، به چیزی می اندیشم که راهزن طریق حق است. همان چیزی که قلب مردمی را در زمانی دور، آن چنان فرا گرفته بود که سر امام زمانشان را بر سر نیزه کردند. می اندیشم که چه چیز مانع رفتن است، به این می اندیشم که تاریخ تکرار شدنی است و ما نیز در این میدان قرار داریم یا قرار خواهیم گرفت.
دوستان در این میدان برای گناهکاران غافل راهی نیست؛ اما برای پشیمانان هست. حر در همین میدان بود که در رکاب امام زمانش یعنی حسین بن علی (ع) به خدایش پیوست و در دامان امام عاقبتش به خیر شد.
حرکت آغاز شده است؛ به مقصد رسیدهاند.
پایههای خیمه را محکم میکنند ..
طفلی در دامن مادرش!
دختری در دامان پدرش!
خواهری در نگاه برادرش!
پدری در قامت جوانش!.... آرام گرفتهاند.
و راز رشیدی ... در عرش
با چشمهایی روشن
خیمهاش تا همیشه بیدار است.